نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطرات شفاهی
خاطرات شفاهی جانبازان؛
جانباز «عباس کرمی» در بیان خاطرات خود می‌گوید: سال ۱۳۶۰ بود که از طریق سربازی برای جبهه نام‌نویسی کردم. چون در گردان تکاوری بودم، هر جا که دشمن حمله می‌کرد، ما برای پاتک به همان منطقه اعزام می‌شدیم. وقتی جنگ شروع شد، تمام مردم یک‌دل و یک‌صدا می‌گفتند که باید کشورمان را نجات دهیم. من هم احساس وظیفه می‌کردم که باید به جبهه بروم.
کد خبر: ۵۸۵۵۶۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۱۴

خاطرات شفاهی والدین شهدا
پدر شهید «ولی شهبازی سرگزی» می‌گوید: پسرم در پاسگاه رضوان خدمت می‌کرد. درگیری شدیدی با قاچاقچیان داشتند که در این درگیری، ۱۲ نفرشان به شهادت رسیدند. همیشه به من می‌گفت؛ به جبهه می‌روم و شهید می‌شوم و همان‌طور که گفته بود، همان هم شد.
کد خبر: ۵۸۵۲۸۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۱۰

جانباز "سمند علی چمن پیرا" در خاطراتی گفت: « در سال 1334 در زرندیه به دنیا آمدم و در سال 1361 به عنوان کارگر نمونه راه‌آهن مشغول به کار شدم. در بحبوحه جنگ ایران و عراق، پس از تعطیلی موقت راه‌آهن به دلیل حملات دشمن، با هماهنگی رئیس ایستگاه به همراه تعدادی از کارگران برای کمک به خرمشهر رفتیم. در این شهر شاهد خرابی‌های گسترده ناشی از جنگ بودیم و تلاش کردیم اوضاع را کنترل کنیم. در جریان این حوادث، پیش‌بینی حمله عراق به خرمشهر نیز به وقوع پیوست و شهر سقوط کرد».
کد خبر: ۵۸۵۲۶۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۱۵

تجربیات جانباز "عبدالله اسکندری" در جبهه‌های کردستان و جنوب طی سال‌های 62 تا 63 روایت می‌شود؛ او با دوستانش اعزام شد، مناطق را پاک‌سازی کرد، دوستانی از دست داد، و پس از هر بازگشت، دوباره به جبهه‌ها بازمی‌گشت تا از وطن دفاع کند.
کد خبر: ۵۸۵۲۵۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۱۵

جواد جوکار، دانش‌آموزی دبیرستانی و علاقه‌مند به فوتبال، در بحبوحه جنگ ایران و عراق (سال ۱۳۶۰) با دوستان و پسرخاله شهیدش تصمیم می‌گیرد داوطلبانه به جبهه برود. او با وجود مخالفت‌های اولیه خانواده و تأکید پدرش بر کم‌سن بودن و نداشتن آموزش نظامی، مسئولیت دفاع از کشور را وظیفه خود می‌داند و به جبهه می‌پیوندد تا در برابر نفوذ دشمن از خاک ایران دفاع کند.
کد خبر: ۵۸۵۲۵۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۱۴

روایتی از زندگی و تجربیات جانباز جبار حاجیلو است که در روستای علی‌شاه متولد شده و پس از کار در قم، با شروع جنگ به بسیج پیوسته و به پادگان‌های مختلف از جمله الغدیر اصفهان اعزام شده است. او در جریان جنگ تحمیلی در عملیات‌های مختلف شرکت کرده، از جمله عملیات‌هایی در خرمشهر. وی ضمن تجربه آموزش‌های نظامی و فشرده، در موقعیت‌های حساس و محاصره دشمن حضور داشته و به دفاع پرداخته است. با وجود تلفات سنگین، او با انگیزه و ایثار به مأموریت‌های خود ادامه داده و نقش مهمی در عملیات‌ها ایفا کرده است.
کد خبر: ۵۸۵۲۵۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۱۳

سید اکبر حسنی، جانباز ۳۰ درصدی، داستان تلاش‌ها و سختی‌های خود را در پروژه‌های صنعتی و همکاری‌های منطقه‌ای، به‌ویژه ساخت نیروگاه‌ها و پالایشگاه‌ها در ایران و عراق، روایت می‌کند. او از تجربه‌های تلخ در حمله داعش به موصل و تهدیدهای جانی در حین کار می‌گوید، از جمله زخمی شدن در یک حادثه تروریستی که جان همکارش را گرفت. وی بر اهمیت امنیت کشور و قدردانی از زحمات شهدا تأکید کرده و از تجربیات همکاری با نیروهای حشدالشعبی و خاطرات معنوی مشترک با آن‌ها سخن می‌گوید. حسنی با اشاره به رشادت‌ها و ایثارگری‌ها، بر ضرورت حفظ ارزش‌های جامعه تأکید می‌کند.
کد خبر: ۵۸۵۲۵۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۱۲

جانباز "اصغر حاصلی" از تصمیم خود برای اعزام به خدمت سربازی در سال 1364 و روند دریافت دفترچه و اعزام به پادگان آموزشی کرمان می‌گوید. او پس از آموزش به لشکر 81 در باختران منتقل شد و در نقش تیربارچی وظایف خود را در خطوط مقدم انجام داد. از تجربیاتش در نگهبانی شبانه، دیده‌بانی و شناسایی در جبهه‌ها صحبت می‌کند و اشاره دارد که دشمن با سلاحی پیشرفته منطقه را تحت فشار قرار می‌داد. نهایتاً، تصمیم به خنثی‌سازی سنگر دشمن و تصاحب تجهیزات آن‌ها گرفته شد که جزئی از تلاش‌های او و هم‌رزمانش در جبهه بود.
کد خبر: ۵۸۵۲۵۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۱۱

جانباز "نقی سائلی" خاطراتی از دوران انقلاب و جنگ تحمیلی روایت می‌کند. او از سال 57 در تظاهرات ضدشاهی شرکت داشت و سپس با آغاز جنگ تحمیلی، به خدمت سربازی اعزام شد. خدمت او در مناطق مختلف از جمله ارومیه و گردان شهید چمران ادامه یافت. در یکی از عملیات‌ها در مرز ترکیه، هنگام گشت و شناسایی، بر اثر انفجار مین به شدت مجروح شد و پای خود را از دست داد. پس از انتقال به بیمارستان طالقانی ارومیه و سپس بیمارستان ژاندارمری تهران، تحت درمان قرار گرفت و در نهایت به خانه بازگشت.
کد خبر: ۵۸۵۲۵۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۱۰

خاطرات شفاهی والدین شهدا
شهید «فرج‌اله چشفر» از شهدای بسیجی استان ایلام است که بهمن ماه ۱۳۶۴ در چنگوله مهران به درجه رفیع شهادت نایل آمد. پدر گرانقدر شهید می‌گوید: «دوست داشتم پسرم در سن پایین ازدواج کند، مشغول تدارک خرید وسایل عروسی‌اش در بازار بودم که خبر شهادتش را به من دادند و هزینه عروسی پسرم، صرف مراسم فاتحه‌اش شد.» در ادامه فیلم این مصاحبه منتشر می‌شود.
کد خبر: ۵۸۵۱۱۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۰۷

خاطرات شفاهی والدین شهدا
مادر شهید «مهراب رشیدی گل‌روئیه» می‌گوید: اخلاقش خیلی خوب بود. زمانی که می‌خواست به جبهه برود به او گفتم؛ مادر اگر برای من باشی برمی‌گردی و اگر برای من نباشی پیش خدا می‌روی. برو خدا به همراهت باشد. یک روز فرزندم در خوابم آمد و گفت؛ اگر سر مزارم آمدی برایم گریه نکن چون من در راه خدا و اسلام رفتم.
کد خبر: ۵۸۵۰۲۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۰۶

خاطرات شفاهی والدین شهدا
مادر شهید «خانعلی ملایی سیرویی» می‌گوید: نمازهایش را مرتب می‌خواند و همیشه مشغول تلاوت قرآن بود. یک روز که قرآن می‌خواند، مادربزرگش گفت؛ مادرجان، ان‌شاءالله یک روز هم برای من قرآن بخوانی. اما شهید پاسخ داد؛ مادر، شاید من زودتر از تو رفتم. او در محل کارش بود و قصد داشت کپسولی را بلند کند که ناگهان کپسول منفجر شد و در این حادثه او و یکی از همکارانش به شهادت رسیدند.
کد خبر: ۵۸۴۸۷۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۰۳

خاطرات شفاهی والدین شهدا
پدر شهید «سید مجتبی اکبری» می‌گوید: به فرمان امام خمینی خواست به جبهه های نبرد برود، راضی به رفتن مجتبی نبودم، او تنها سیزده سال داشت، بسیار کم سن و سال بود. او یک روز مرا با یک چوب خلع سلاح کرد، وقتی این غیرت و مردانگی را در وجودش دیدم به رفتنش رضایت دادم.
کد خبر: ۵۸۴۸۷۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۰۳

تاریخ شفاهی والدین شهدا،
پدر شهید اکبر خان محمدزاده گفت: «مادر اکبر خواب شهادتش را دیده بود، میگفت پسرم در خون نشسته بود»
کد خبر: ۵۸۴۶۵۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۰۴

خاطرات شفاهی والدین شهدا
پدر شهید «ابراهیم قویدل» می‌گوید: پسرم بسیجی بود. یک روز آمد پیشم و گفت می‌خواهد به سربازی برود. بعد از نام‌نویسی، او را به منطقه میمک اعزام کردند. مدتی که در جبهه بود، دو بار به مرخصی آمد. همیشه از جبهه صحبت می‌کرد. جنگ همین است؛ هرکس پیروزی می‌خواهد باید فداکاری کند و خون بدهد.
کد خبر: ۵۸۴۶۰۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۰/۲۹

«آسمان، آبی‌تر» مجموعه کلیپ‌های مصاحبه با والدین شهدا، همسران، آزادگان و جانبازان دفاع مقدس استان یزد است. این قسمت از «آسمان، آبی‌تر» گفتگو با مادر بزرگوار شهید «حبیب الله فلاح زاده» پرداخته است. این مادر بزرگوار از قول همرزمان فرزندش بیان کرد: «فرزندم شب قبل از شهادت کف میزد و شادی می کرد که فردا روز دامادیش یعنی شهادت است و همانگونه شد و فردای آن روز به شهادت رسید.» پایگاه اطلاع رسانی نوید شاهد یزد شما را به دیدن این مصاحبه دعوت می‌کند.
کد خبر: ۵۸۴۵۰۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۰/۲۶

خاطرات شفاهی والدین شهدا؛
در مصاحبه‌ای پدر شهید «احمد آقاباباگلی» با یادآوری خاطرات کودکی شهید بیان داشت که تمام لحظات زندگی پسرش، حتی دوران حضورش در جبهه، همواره در برابر چشمانش مجسم است.
کد خبر: ۵۸۴۴۸۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۰/۲۶

تاریخ شفاهی والدین شهدا
در این کلیپ پدر شهید «گل‌ابراهیم پارسا» می‌گوید: «فرزندم در وصیت‌نامه‌اش می‌نویسد: ای نسل جوان بی‌تفاوت نباشید، علی‌اکبر حسین(ع) برای هدفش به شهادت رسید.»
کد خبر: ۵۸۴۴۸۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۰/۲۶

خاطرات شفاهی والدین شهدا
پدر شهید «محمدشریف عبداللهی» می‌گوید: سربازی پسرم در مازندران بود. یک روز همراه یکی از دوستانش به یکی از روستاهای اطراف رفته بودند. شهید متوجه گاوی شد که مریض و روی زمین افتاده بود. نگاهی به آن کرد و شروع به نوازشش کرد. چند دقیقه بعد که برگشتند، دیدند گاو سرحال ایستاده است. نباید از مرگ ترسید، ما به سوی خدا بازمی‌گردیم.
کد خبر: ۵۸۴۴۰۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۰/۲۷

تاریخ شفاهی پدارن شهدا
در این کلیپ پدر شهید «لطف‌الله خدر» نقل می‌کند: «لطف‌الله بسیار عاقل، مودب و خوشرو بود. پیرو خط امام و ائمه معصومین(ع) بود. او با صدق دل و با یقین به این راه پا گذاشت.»
کد خبر: ۵۸۴۳۶۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۰/۲۴